یک مو از خرس کندن غنیمته
من میگم آقا من چرا خودم خرس نشم!
تو میگی یه رودخونهای وجود داره، من بر خلاف جهتش شنا کنم یا موافق جهت شنا کنم
من میگم چرا من رودخونهی خودم رو نسازم؟
چرا اصن پا نشم برم لب برکه؟ چرا نرم دریا بشم؟ چرا نرم تو اقیانوس شنا کنم؟
چرا حتما باید یک جهتی وجود داشته باشه که من بر خلافش یا موافقش بخوام شنا کنم
چرا من زندگی خودم و استایل خودم رو نداشته باشم؟
چون تا مادامی که من دارم توی یک مسیر دوراهی بین چپ و راست یکی رو انتخاب میکنم
پس من دارم تو بازی دیگری، بازی میکنم و موفقیت از تو بازی دیگری بازی کردن حاصل نمیشه
من باید زندگی خودم رو بسازم
بر اساس آنچه که هستم، بر اساس استعدادهام
بر اساس آنچه که به من داده شده از قبل
من نوعی باید توانمندی این رو داشته باشم که از همه بازیها خارج باشم و خودم، برای خودم بازی خودم رو بسازم و موفقیت چیزی جز این نیست